امروز خيلي دلم گرفته بود يه دل سير گريه كردم
حالا بهترم ديگه اثري از اون بغض لعنتي كه داشت
خفم مي كرد نيست
ميدوني هركي واسه خودش كلكسيوني از كاشكي ها داره
اينم كاشكي هاي امروز من بود
كاشكي احساس امروز من نسبت به تو همون حس پارسال بود
كاشكي توي واقعي هموني بودي كه من تو ذهنم ازت ساخته بودم
كاشكي تموم اون حس قشنگ من نسبت به خودت رو از بين نمي بردي
كاشكي عشق برات مقدس بود
و هزار تا كاشكي ديگه
............................................................................................
امروز ولنتاين ايران بود. من بازم از جلوي يه مغازه بدل فروشي رد شدم
و يه دستبند مامان ديگه خريدم. فقط خدا كنه مامان نفهمه كه دادش در مياد
اين شوق من به خريد بدليجات بايد يه جوري مهار بشه
كه از اونجايي كه تو اين نود و بوقي سال !!!!!!!!! نشده احتمالش به صفر ميل مي كنه
.................................................................................................
بازم راستي
با بچه ها بحث بود كه چه جوري و از چه راههايي مي شه طرف مقابل رو براي ازدواج بهتر شناخت
هر كي يه نظري داد. يكي گفت تو محل كارش تحقيق كنيم. اون يكي گفت از در و همسايه بپرسيم
يا اينقدر باهاش بريم بيرون وسين جيمش كنيم كه نكته مبهمي برامون نمونه
به من كه رسيد گفتم من يه راه بلدم كه امتحان شدست جواب هم مي ده اساس
........................................................
ادامه اش ايشالا فردا
No comments:
Post a Comment