Wednesday, February 7, 2007

هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

پروژه مولتي مديام اول شد

هيچ وقت بهت نگفتم واسه چي تو اين دوره ( كه خيلي هم طول كشيد )شركت كردم
اون موقع ها فكر مي كردم ما اگه ازدواج كنيم حرف مشتركي
در زمينه كاري با هم نداريم. براي همين تصميم گرفتم كه براي امتحان هم
شده اين دوره رو بگذرونم ببينم استعدادش رو دارم يا نه
كه بعد از ازدواج يه جورايي تو كارهات بهت كمك كنم
خدا رو شكر ديدم استعدادم بد نيست. بين بچه هاي گرافيكي نفر اول شدن يه جورايي
آدم رو اميدوار مي كنه گرچه هيچ وقت به اوون هدفي كه به خاطرش وارد
اين رشته شدم نمي رسم اما به نظرم شروع خوبيه مخصوصا براي ما
كه درس هامون پر از فرمول و اعداد و ارقام هست گاهي گريزي زدن به چنين كارهايي
كه يه خورده آدم رو از اوون فضا دور كنه لازمه
كارم دو هزار و هشتصد و هشت فريم بود كه بيشترين فريم كاري بعد از من
هشتصد فريم بود. دو هفته تا ساعت چهار صبح بيدار بودم اونم فقط براي چهاردقيقه
اما در كل كار قشنگي شد.استادم كه به شدت اصرار داره من برم تو شركتش
و كارهاي گرافيكي رو اونجا انجام بدم. تا ببينم چي مي شه با اين اوضاع شلوغ و در هم بر هم
درسي فقط اين مورد كم بود كه كلكسيونم تكميل شه
!
راستي
احساس آدم ها از روي نوشته هاشون كاملا پيداست

3 comments:

فرهاد said...

تبریکهای ما رو بپذیرید...ایشالا حسن شروعی باشه برای موفقیتهای آتی...راستی با چه نرم افزاری دمو ساختی؟موضوعش چی بود؟

فرهاد said...

منظورم از دمو همون نمایش کامپیوتری بود،خب پس مایا هم بلدی،کارت درسته بابا...تری دی استودیو رو هم یادبگیری می تونی شرکت تبلیغاتی مهرناز و شرکا رو راه بندازی...در آمدش هم که عالیه...پس تو گویا رشته ات کامپیوتره یا کاربرد نرم افزار کامپیوتر؟...خلاصه دمو ساز شدی و کارت شرکتت گرفت و دیگه همه پسرها خواب دیدن بتونن ازت وقت بگیرن ما رو فراموش نکنی ها!(چشمک)....!؟

فرهاد said...

چرا کامنتهات رو نمی خونم مهرناز خانوم!اتفاقا همیشه اول ماله شما رو می خونم،منتها این حافظه هه دیگه به قوت سابق نیست و آبروی ما رو می بره!(چشمک)