Monday, January 22, 2007


هميشه فكر مي كردم وقتي به كسي يا چيزي فكر مي كني
شب مياد به خوابت
اما ديشب فهميدم مثل خيلي چيزاي ديگه در اين مورد هم استثنا وجود داره
ديگه خيلي وقته از اون شبايي گذشته كه بياد تو چشمامو مي بستم
و كلي التماس و درخواست از خدا كه بياي تو خوابم
ديشب تو خواب بهم زنگ زدي
صدات اون روزا
قشنگترين طنين بود برام ولي حالا

!

بيدار شدم ناخوداگاه دست زدم به گوشام
نه سايزش تغيير نكرده بود. نفس راحتي كشيدم
نشونه خوبيه
I am sure

2 comments:

فرهاد said...

سلام مجدد...خب خدا رو شکر اگه خندیدی...می دونی،همه ما کم و بیش در زندگیمون تجربیات این چنینی رو پشت سر می ذاریم،من فکر می کنم اونی که مهمه اینه که بعد پشت سر گذاشتن اون اتفاق،حس کنیم که یه چیزی یاد گرفتیم و دفعه بعد اشتباه قبلی رو مرتکب نمی شیم و موجب جریحه دار شدن احساسات خودمون یا طرف مقابل نمی شیم،وگرنه این دوران خواهی نخواهی می گذره.....کوسه؟کوسه؟؟تو می خوای ایده کوسه رو امتحان کنی؟مهرناز جون انصافت کجا رفته!حالا من یه چیزی گفتم،شما چرا جدی گرفتی؟بنده خدا طرف!هیچ دوست ندارم جاش باشم،طفلک چه بلایی قراره سرش بیاد...از شوخی که بگذریم فیلمی که اشاره کردم معلومه که ایرانی نیست،محصول 2006 هست با بازی اما تورمن(بازیگر اصلی بیل رو بکش)،من خودم دی وی دی شو از یه جایی تو گیشا گرفتم،خواستی بهت آدرس می دم،می ارزه بخریش،حسابی می خندوندت...تو این دوران گذرا،خنده بهترین چیزه برای عبور هر چه سریعتر ....موفق باشی

فرهاد said...

پناه بر خدا...ببر و شیر؟..ولی نه،خوشم اومدبا استعدادی،تم اصلی رو می گیری و گسترشش می دی،یادم باشه با کارگردان فیلم صحبت کنم و بهش سفارش کنم چنانچه قصد ساختن قسمت دوم اون فیلم رو داشت حتما روی حضور تو و ایده هات حساب کنه!(چشمک)...خب انتقام گیری همیشه آرامش بخش نیست...ممکنه اولش احساس راحتی بکنیم ولی زود گذره...کامنتهات همه هستن مهرناز خانوم،مگه غیر از اینها کامنت دیگری داده بودی؟